1
مرا زیبا به یاد داشته باش
به زیبایی تبریز
وقتی که عریان میشود، تا بشورم دستانام را
در حسرتهای آتشیناش
چرا که اندوههای این شهر
تنها در لبان من میخندند.
مرا زیبا به یاد داشته باش
بگذار دستانام
زیبا شسته شوند در آتش این سرزمین
چرا که اکنون
تبریز تنها برای من عریانشده
تا رویاهایاش را
ادامه دهم.
مرا به زیبایی غروبی به یاد داشته باش
که به آرامی ترک میکند، تبریز را
تا من نیز بتوانم با دستان آتشینام
تو را برای آخرین بار
ببوسم!
2
کوچههای تبریز را، تو آب زدی
تا خندههایاش را بدزدی.
حال که خندههای تبریز را، ربودی
خندههای آن، از آن تو.
همه خندههایاش را بگیر
اما برای گیسواناش،
شعری بساز
تا برای زخمهای آن، مویه سر دهیم
و پای دیوار شهر
زانوزده
و بگرییم.
بیا تبریز را بگیر
تمامی کوچههایاش، از آن تو
تبریزی که آتش نزند
به چه کار من میآید!
< قبلی | بعدی > |
---|