دسیسه
پدیدهای ناقصام
در هستیهای مکرر به اسارت میگیرندم
دست کاری میکنند اجزایم را
و کلّیت منحوسم را به خودم میسپارند
عادتهای ناجور
زخمهای جورواجور
آنچه از دستانم برمیآمد
کار کثیفی بود
بذرهای هرچه اشتباه و نمیدانم را من کاشتهام
من با سر به تمام سایهها علامت دادم
مهرهی مرموزیبودم
در دستان مار مانند دیگرم
میگویند مردمانی که زخمهایشان را با ناخن خودشان میکنند
از نوازش شلاق روی رانهای مأیوسشان لذت میبرند
میگویند سکوت زندانبانها فلسفی است
و در حاشیهی میلهها رازداری میکنند
شب میآید
باید بلرزانم سینهی ستبر نام آورم را
ناله فرو نمیرود
شیشه فرو نمیرود
میله فرو میرود
در راه راهی باریک
متصل به حنجرهام
منتهی به رودهام
و قتل نفس در حضور چند چکاوک غمگین!
ببند دهان کثیف این پنجره را
صد بار گفتم
من قربانی دسیسهی همین درخت روبهرو شدهام
شمع تابناک کتاب تاریخ را فوت کردم
روی شلوار جینام نوشتم
«الویس» Elvis
«کیس» Kiss
و یارانم در استحالهای وحشتناک
طرح ناشیانهای از لاله شدند
سربههوا بودم
هیچ جایم به جای دیگری در بند نبود
حلقوم فرتوتام
در بعدازظهری پاییزی
منتقل میشود به بندی دیگر
شهریور 94
< قبلی | بعدی > |
---|